خوب باشم…. ٨ صبح هوا آفتابي است ولي باد عجيبي مي آيد… جوري كه بايد آدميزاد وار و دو دستي فرمان را نگه دارم كه ماشين كنترل شود… هر چند ده متر كنار اتوبان جنازه حيواناتي است كه بي تعادل به زير ماشين ها پرت شده اند… آرام تر از …

كه لايه لايه حصارش كشيده باشی و با ٤٠ قفل بي كليد و زره ی آهنين پرده پرده سختش كرده باشی كه نجوشد كه حفظ شود كه حفظ شوی و بعد يك روز كه نميدانی كِی مثل يك تگرگ ناگهان بهاری مثل يورش نسيم اسفند به غنچه های خوابيده زير …