نبود بر سر آتش، میسرم که نجوشم.
تنم تمام درد است. چه سختترم شده نگاهداشتن اشکهایم. ضعیف و ظریف و دلنازک و حساس. ایران اینطورم کرده. و الا من کی آدم گریه کردن آههایم بودم؟ با بابا آمدهام بیمارستان. با بابای ۷۰ سالهام آمدهام بیمارستان که تستهای قلبش را بدهد. دلم به دلش بسته است. تب کردهام. …