. . . محیا فردا مسافر است. فنچ‌هایش را آورده و به من سپرده. دوستشان دارم. بیشتر از آب و غذا، عشق‌شان میدهم و چند هفته بعد است که تخم میگذارند، به فال نیک‌اش گرفته‌ام [من به دنبال نشانه‌ای بودم. همه‌ی عمر به دنبال نشانه‌‌ای بودم] آن‌روز صبح یکی از …